گاهی …
گاهی …
فقط گاهی به یادت می افتم
بقیه اوقات زندگیم را رویا می سازم
رویایی که در آن من و تو با هم و خوشبختیم !
گاهی …
فقط گاهی به یادت می افتم
بقیه اوقات زندگیم را رویا می سازم
رویایی که در آن من و تو با هم و خوشبختیم !
تا عشق ترانه خوان چشمان غم است
راه من و تو همیشه پر پیچ و خم است
ای حسرت روزهای بی برگشتم
صد بار که عاشقت شوم باز کم است
به سلامتی دو تا اشک !
یکی اشکی که عروس وسط رقص ریخت..
و همه گفتن اشک شوقه!
ولی از ناراحتیش بود چون داماد عشقش نبود...
یکی هم اشکی که ده متر اون طرف تر از چشم جوونی سرازیر شد که
داشت به عروس قصه هاش نگاه میکرد
که وسط بی پولی نتونست بهش برسه
شب که می رسد
به خودم وعده می دهم
که فردا صبح حتما به تو خواهم گفت
صبح که فرا می رسد
نمی توانم بگویم!
رسیدن شب را بهانه می کنم!
و باز شب می رسد
و صبحی دیگر...
و من هیچ وقت نمی توانم حقیقت را بگویم.
بگذار میان شب و روز باقی بماند
که چقدر
دوســــــــــــــتت دارمـــــــــــــــ
دلم برای باران تنگ شده است
دلم برای صدای قطره هایش تنگ شده است
دلم تنگ است برای پرسه زدن زیر باران...
بارانی که به من آموخت رسم زندگی را...
دلم تنگ است برای صدای غرش آسمان
برای ابر های سیاه سرگردان...
در آن روز ها بارانی بود برای قدم زدن در زیر آن و خالی کردن دل های پر از غم.
مدتی است که دیگر نه بارانی است و نه ابری...
این روز ها تنها یک قلب است پر از درد ...
که نمیداند درد دلش را به چه کسی بگوید.
کاش دنیا
با همه ی خاطره هایش... بـــــــــمیرد!
تا من
تا تو
به تکرار هر روز را خط خطی نکنیم
و با جرات
در هر سپیده دم، بگوییم:
نقطه.
سر خط!
حـــــواسمون بـــــاشه دل آدمه!
شـــــیشه نـــــیست کـــــه روش هـــــا کـــــنیم
بـــــعد روش قـــــلب بـــــکشیم
و
وایـــــسیم آبـــــ شـــــدنشو نـــــگاه کـــــنیم
و کـــــیف کـــــنیم!
رو شـــــیشه ی نـــــازک دل آدمـــــا
اگـــــه قـــــلب کـــــشیدی...
بـــــاید مـــــردونه پـــــاش وایـــــسی